نتایج جستجو برای عبارت :

چطور علاقمو بهش بفهمونم؟

سوال یکی از مخاطبان وب
سلام، من به یه نفر علاقمندم که فامیل هم هست، اگه نبود خودم یجوری بهش می گفتم، نمیدونم اونم به من حسی داره یا نه، چیکار کنم که بهم علاقه پیدا کنه و خودش پا پیش بذاره؟
وچون دوره تنها راه ارتباطی ما اینستاگرام هست
توروخدا راهکار بدید مرسی
میخوام براتون از یه موضوعی بگم. از حرف تو خالی زدن! همه‌مون احتمالا دیدیم کسایی رو که خالی میبندن، بدون پشتوانه حرف میزنن یا به عبارتی بدون سواد فقط دلشون میخواد که خودنمایی کنن. بله همه‌مون دیدیم و کم نیست تعدادشون اما بعضیا به قدری شورش رو در میارن که کاملا تو چشم میزنه. 
دیروز یه دوستی به دفعات خالی‌بندی و تو خالی حرف زدن رو تکرار کرده، باز هم دیشب تکرار کرد و بیشتر از همیشه رفت روی اعصاب بیچاره‌ی من! یه مدتی سعی می‌کردم که بحث کنم و بهش
دیگه چجوری بهش بفهمونم دوسش دارم؟چرا هی ی بهونه ای برای دلخوری پیدا میشههه؟چرا امروز انقدر روز ***بود قلبم داره میترکه از درد...از اینکه ناخواسته زخم میزنه به قلبم...چقدر بهش بفهمونم؟تا کجا زار بزنم تا بفهمه هیچکس تو زندگیم مثل اون نیست؟چقدر زار بزنم تا بفهمه به خاطر اون بود اون سرم لعنتی رو نکندم...پست اولم تو این وبلاگ رو برید ببینید...اون روز  رو تخت ک بودم...وقتی پرستاره بهم گفت دستتو تکون نده فقط به این فکر کردم انقدر تکون بدم تمام رگام پاره
احساس می‌کنم یک چیزی توی خونم پایین رفته. یک چیزی که دیوارها مانع ورودش شدن. شاید خورشید. دلم میخواد به حال خوبی که‌ میاد سراغم و نوسانیه چسب بزنم. دلم می‌خواد برنامه ای که ریختم رو ببرم جلو و کمی کارهای مورد علاقمو بیشتر کنم و ویتامین حال خوب به خودم تزریق کنم. دلم میخواد متعادل باشم. بله از خدا اینو می‌خوام.
 ب طور خلاصه میتونم بگم موهاتون میتونه یه شبه سفید شه:(((((( 
  خصوصا اگه طرف چغر باشه
کاش منو روژا باهم یا نزدیک ب هم سن نوجوانی رو رد میکردیم 
هنوزم خیلی روزا عالیه باهم گل و بلبلیم اما امان از روزای جهنمی درسته همون لحظاتن و هیچوقت طولش ندادیم
اما از همین تنش ها هم متنفرم از این داد زدنا لج کردنا ب حرفم گوش ندادناش گاهی در این مواقع دعوا دلم میخواد خفه ش کنم :/ ازش متنفر میشم :/  البته بگما از خیلی از خواهرا باهم صمیمی تریم :|
خیلی وقتا میتونم درک
سلام
من یه دختر هستم که بیبی فیسم به شدت کم سن تر از سن حقیقیم به نظر می رسم، یک بار در مسجد یک خانمی با من سر صحبت رو باز کردند و بعد از اینکه راجع به یکی از نزدیکان من فهمیدند، پیشنهاد یک نفر رو برای ایشون دادن. و این درحالی هست که اون فرد به دلایلی ابدا تصمیم به ازدواج از طریق سنتی نداره.
نمی دونم چرا، اما هیچ وقت کسی به خود من به عنوان یه کیس نگاه نمی کنه، برداشت من اینه که هر چقدر هم که من جدی و متناسب با سنم رفتار می کنم، باز توی نگاه دیگران ی
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
جمعه بر میگردم شهر دانشجوییدرسامون پاره کننده س و تو خونه نمیخونم
برم اونجا که حداقل برم کتابخونه دانشگاه
رفتم غذا رزرو کنم
پول تو کارت تغذیه م نبود
خواستم شارژش کنم
گفتم اول برم بلیطمو بگیرم بعد هرچقدر پول برام موند باهاش کارت شارژ کنم
دیدم چهل تومن تو یه کارتمه
هشت تومن تو یه کارت دیگم
یعنی اگه  بانک ها بهم رخصت میدادن و اجازه انتقال کل پولا رو به یه کارت می دادن
میتونستم باهاش فقط بلیط بگیرم :/
گفتم وات تو دو وات نات تو دو؟ 
خواستم یه جور ب
سلام به دوستان عزیز
جریان از این قراره که برام یه خواستگار خیلی خوب اومده بود، واقعا خیلی عالی بود، واقعا اعصابم از دست بابام خورده، چون بدون این که درست و حسابی با من مشوت کنه جواب رد داده و ژفته دخترم از پسر شما خوشش نمیاد!
پسره واقعا منو زیاد دوست داشت ولی موندم چرا بابام الکی آبروی منو برد که اون ها فکر کنن که من ناز کردم در صورتی که این طور نیست. 
کلا آبروم رفته، الان همه فکر میکنن من ناز و پیاز کردم، ولی این طور نیست . چطوری به خواستگارم ب
دانلود آهنگ جدید ماکان بند بنام انگار یه خبراییه
Download Music Macan Band – Engar Ye Khabarayie
https://myyazd-music.ir
 
متن آهنگ انگار یه خبراییه ماکان بند
آره انگار یه خبراییه که دلم احساسش عالیهقلبم هنوز یه جاییش خالیه میدونم عشقم همین حوالیهشک ندارم پیداش میکنم راز دلمو فاش میکنم صد بار منو پس بزنه هزار بار تلاش میکنمعشق اون حق منه دلم به این در و اون در میزنه که بلاخره یه روزی اونم به این عاشق یه سر بزنهیه جوری گرفتارت شدم راه فراری نیست چجوری بفهمونم بهت حسم اختی
سلام رفقا امیدوارم حال دل تون خوب باشه این روزها، از من که نیست.
این بار بیشتر از همیشه تو زندگیم نیاز به همفکری دارم. مشکل من بیانش ساده ست اما حل کردنش پیچیده. مستقیم میرم سر اصل مطلب؛
من به قصد ازدواج با دختری آشنا شدم و کاری که نباید میشد شد. یعنی شاید نباید عاشق میشدم که شدم. چون در کنارم بودنش منو عاشق کرد. الان خانواده من زیاد با این انتخابم موافق نیستن و میگن افراد بهتری را می تونی در آینده انتخاب کنی. اما من احساس می کنم کسی که همیشه میخو
* بعد از کلی درد کشیدن می‌تونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه می‌بینیم!
* به جرعت می‌تونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم.. قرار نبود همه چی بدتر بشه..
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نمی‌دونم دقیقا چی هستن، این بدتر شدن رو حس نمی‌کنه.. و من واقعا نمی‌دونم اینو چجوری بهش بفهمونم⁦‍♀️⁩
* و خیلی چیزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نمی‌دونم چجوری از هم بازشون ک
* بعد از کلی درد کشیدن می‌تونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه می‌بینیم!
* به جرعت می‌تونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم.. قرار نبود همه چی بدتر بشه..
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نمی‌دونم دقیقا چی هستن، این بدتر شدن رو حس نمی‌کنه.. و من واقعا نمی‌دونم اینو چجوری بهش بفهمونم⁦‍♀️⁩
* و خیلی چیزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نمی‌دونم چجوری از هم بازشون ک
سلام 
دوستان می خواستم راجع نحوه برخورد با پسری که بهش علاقه ی خاصی ندارید رو بیان کنید، من چطور باید با احترام و بدون دلخوری با ایشون برخورد بکنم تا سرد بشن، با رفتارم هر چقدر که لازم بود بهشون نشون دادم که تمایلی ندارم ولی ایشون سماجت خاصی دارن، نیت شون رو هم نمی دونم دوستی یا چیز دگه ای هستش، من جایی میرم که نمی خوام کسی متوجه ایشون بشن ولی ایشون خیلی بی تربیت و پر رو هستن که علنا خودشون رو نشون میدن.
قبلا برام مهم نبود ولی الان چون قصد ازدو
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
پنجشنبه کلاسمو پیچوندم نرفتم شب اینقدر بد خوابیدم،صبح اینقدر کسل و بی حال بودم هیچکاری نکردم به هیچی نرسیدم و فقط دور سر خودم چرخ خوردم
حتی ظهر با مامانم رفتیم پیتزایی پچگیام ولی دیگه کیفیت سابقو نداشت:/
مهم نیست
جاش امروز که رفتم کلاس،اینقدررر اونجا بهم خوش گذشت بعد اومدم خونه هم وقت کردم غذای مورد علاقمو درست کنم هم حموم برم هم به یه بخش خیلی خیلی قابل توجهی از کارام برسم تازه ساعت بیست دقیقه به نهه و یعنی هنوز چند ساعت دیگه ام وقت هست*____*
دارم این تابستونو واقعا زندگی میکنم 
نه اینکه مشکلات و فکر و غصه نباشنا ،نه ، فقط به قول و قرارام با خودم پایبندم 
یکشنبه میرم کلاس موسیقی ثبت نام میکنم و هنر مورد علاقمو شروع میکنم
هر روز کتاب میخونم ، زبان میخونم ،ورزش میکنم 
دنبال پیدا کردن کلاس هندبالم که برم، چون از وقتی توی دانشگاه دنبالش کردم بشدت بهش علاقمند شدم :)))))) 
مرداد باز باید برگردم تهران و برم پیش دکتر ببینم چی پیش میاد :))) و خب اگه این تابستون کارم راه بیوفته یه مدت باید از ور
۱: زندگی عجب داستان پیچیده ای داره. عجب ناگفته ها و ناپیدا شده ها! هر روز یه ایده ی جدید، یه تیوری جدید می یاد و یا اینکه بوده و تو تازه پیداش می کنی! اینکه چطور شد که ما این شدیم، رفتارهای ما چطور شکل گرفت! ما به عنوان ادمیزاد، از کجا امدیم و چطور شد که از مرز بی نهایت بد تا مرز بینهایت خوب متنوع شدیم! اصلن مرز خوب و بد چطور شکل گرفت؟ مردم جامعه را می سازند یا جامعه مردم را؟ کدومش اول اگاهانه اتفاق افتاد...زندگی عجب داستان پیچیده ای دارد. 

ادامه مط
رفتم فروشگاه مورد علاقه که ساعت مورد علاقمو بخرم!پامو گذاشتم تو که دیدم یه سوسک اونم چه سایز وحشتناکی!!!!داره خرامان خرامان میره گوشه میز فروشنده!و من قدم بعدی رو به بیرون گذاشتم!خب بابا می ترسیدم برم داخل و اون بیاد بیرون و من جیغ بکشم و بزنم بیرون و از دید عُموم برای بنده خدا فروشنده بد شه:|راستش از جایی ترسیدم که دیگم ندیدمش!سوسکه رو میگم،وقتی دیدم هیچ خبری ازش نیست دیگه نتونستم برم داخل!هرآن منتظر بودم از یه قسمتی بیاد بیرون و من نمی تونستم
تو این مدت "انقلاب جنسی" رو دیدم.
"1984" رو شروع کردم و الآن در یک سوم پایانی شم و حقا که چقد نچسبه یوقتایی!
یکم پیشرفت کردم در زومبا.
"طلا" و "ایده ی اصلی" جشنواره رو دعوت شدم که ببینم و دومی بسی به دلم نشست.
ترم جدید هم شروع شد.
راستش یکم ترس داره اولاش.
اونم بعد اینهمه مدت.
اینکه از همه ی بچه ها تقریبا بیشتر سوال میپرسم بهم حس بدی میده گاهی وقتا!
همین...
بیشتر از این تراوش نمیشه که بیاد روی این صفحه.
+گاهی مثل همین الآن حس میکنم برای نوشتن در اینجا باید
وقتی شرایطش پیش
اومد که فیلم های مورد علاقمو که چندین ماه پیش لیست کردم رو ببینم، دیدم واقعا
دیگه هیچ حس و اشتیاقی واسه دیدن اون فیلم ها ندارم اما این رو خوب یادمه که چقدر
مشتاق تماشای اون فیلم ها بودم و حتی توی یه کاغذ نوشتم و به داداشم دادم که واسم
بیاره اما خب نشد و من هم تلاشی واسه دیدن اون فیلم ها نکردم و به طور اتفاقی رفتم
سراغ فیلم ممنوعه و رقص روی شیشه و این جور سریال های خانگی. و نمیدونم از کجا
شروع شد که به صورت اتفاقی رفتم سراغ فیلم ها
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
سلام خسته نباشید
میخواستم بدونم دختر 14 ساله که عاشق شده باید چکار کنه؟ خواهشا نگید که دختر به این سن رو چه به عاشق شدن!، میدونم نباید تو این سن عاشق شد ولی مگه عشق دست آدمه؟، بعدشم حس کنجکاوی و علاقه به جنس مخالف از بلوغ آغاز میشه، پس چیز خیلی عجیبی هم نیست!، میگم عشق نگید یه احساس زودگذر! چون نیست. 
باید چیکار کنه در حالی که میدونه این عشق بی ثمره!
مرتبط با عشق یک طرفه :
نمی دونم چطور به پسر مورد علاقم بفهمونم که عاشقشم
فقط می خوام بدونه که عاشقش
ولین بارى که تو زندگیم دزدى کردم ، ٦ سالَم بود .منو رضا زیاد ماشین بازى میکردیم و یکى از ماشین هاش خیلى به چشمم میومد .هربار
که میرفتم خونشون ، انتخاب اول و آخرم همون ماشین بود ، تا اینکه بعد از
چند بار ماشین بازى ، دیگه نمیتونستم فکر کنم که اون ماشین براى من نیست و
وقتى میرم نباید اون رو با خودم ببرم .یادمه یکجورى که نفهمه و ناراحت
نشه گذاشتمش تو جیبم و رفتم خونه ى مامان بزرگم . احساس میکردم براى اینکه
با ماشین مورد علاقم یه دل سیر قان قان کنم
سلام دوستان
بنده دوستی دارم که چند سال از خودم بزرگتره و علاوه بر دوستی ما رابطه خونوادگی داریم، اون مجرده و من ازدواج کردم، تا قبل از ازدواجم رابطه بین ما خیلی خوب بود اما به محض اینکه من ازدواج کردم رابطه مون سرد شد، هر چقدر هم تلاش کردم که بهش بفهمونم با عروسی من هیچی بین ما عوض نشده ولی فایده ای نداشت و اون روز به روز بیشتر از من فاصله گرفت.
بعد از یکی دو سال باز رابطه مون روال قبلش رو از سر گرفت، یعنی ما نزدیکتر شدیم به هم با این تفاوت که رف
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و ونوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس
نگاهی به زندگی روزمره
خودتان بکنید. چه کارهایی را بدون فکر کردن انجام می‌دهید؟ اینکه صبحانه‌تان را
چطور بخورید، چطور بند کفشتان را ببندید، چطور قدم بردارید، چطور ماشین را روشن
کنید ، هنگامی که احساس خاصی به شما دست می‌دهد چه کار کنید، چطور با دوستانان و
همینطور غریبه‌ها مکالمه داشته باشید و ... . زندگی همه ما مملو از همچنین فعالیت‌هایی
است. این فعالیت‌های کوچک و به ظاهر ساده می‌توانند تاثیر شگرفی در زندگی‌مان داشته
باشند.
ادامه مطلب
دیشب خوابم نمی برد و به گذشته فکر می کردم.انگار که اینهمه سالو پشت سر نذاشته باشیم، نزدیک بود.
به دوستای دوران کودکی فکر می کردم. دختر همسایه ی مادربزرگ، پسرخاله، دخترعمو. چقدر اون زمان بازی می کردیم.
اون روزای گرم تو کوچه های انزلی. امروز به شکل عجیبی مسیرامون خیلی از هم دور شده.
دختر همسایه ی مادربزرگ مونده تو شهر خودش ما تو شهر خودمون. پسرخاله دلش سنگ شده و صورتش صفحه ی گوشیش. دخترعمو هم ۸سالی میشه ندیدم.شکایت نیست، بیشتر تعجبه. اینهمه تغییر
دارم فکر میکنم که چرا اینقدر تو زندگیم درگیر
چیزایی شدم که آدمای ضعیف درگیرشن. چیزی جز اینه که من خیلی ضعیفم ؟
دوستامو میبینم . اونایی که با اعتمادبنفس و بیخیال بنظر میان. مثل اونا
زندگی نمیکنم و سبکشونو دوس ندارم . اما حال اونا بهتره. خودم واسه خودم
پذیرفته نشدم . این تلخ ترین واقعیت ممکنه. همش بعد ظاهریم برام پراهمیت
جلوه کرده . خیلی کلافه وار نه فکر درس کردنشم نه امکان اینو دارم تو همین
راستا تغییر ظاهری مورد علاقمو داشته باشم. دلم میخواد
چطور پیشرفت کنم ؟ شاید این سوالی باشه که مرتب از خودتون بپرسید .
جواب این سوال هم چیزی جز تلاش برای کسب مهارت های جدید  و امتحان کردن دانش و آموخته های قبلی هست . 
پس لطفا دست از آرزو کردن و ... بردارید و بچسبید به یاد گیری چیزای جدید . 
سلام خدمت همه خانواده برتری های عزیز
من همسری دارم که به دلیل تربیت اشتباه و الگو برداری از پدرشون یه رفتار اشتباهی دارن، اونم اینه که وقتی از کسی خطا و اشتباهی ببینه حتی اگه کوچیک و کم اهمیت باشه شروع میکنه به توهین و تحقیر و سرزنش ...
در مورد من حساس تر هم هستن و اگه حرفی بزنم یا کاری کنم که از نظرش اشتباه باشه شروع میکنه به داد و بیداد کردن و در حالت خوبش کلی تحقیر و سرزنش، مثلا میگه نفهمی! حالیت نمیشه! چطور تحصیل کردی و بهت مدرک دادن! و ...
(یه ن
   درست است که من میدانم بچه ای که تب دارد را باید چطور تیمار کرد، یا اینکه چه غذایی برایش پخت، یا چطوری بغل اش کرد و یا حتی چطوری پوشکش را عوض کرد یا اگر پایش قرمز شد چطور خوبش کرد، اما در مورد بچه داری که چیزی بسیار فراتر از اینهاست هیچ چیز نمیدانم. که اگر میدانستم یک دمبل 1.5 کیلویی نمیدادم دست یومونچه ای که حوصله اش سر رفته تا با آن بازی کند.
کابل شارژر که غلط خریدم رو اومدن در خونه تحویل گرفتن و بردن، دوسه متری که رد کردیم و نپیچیدیم با دویست سیصد متر دور زدن برگشتیم. ولی چطور میشه یه عمر رو برگشت؟
یه آجر اشتباهی وسط یک دیوار رو چطور میشه درآورد ؟
قاعده ی توبه ی مبدل السیئات بالحسناتی که دنباله ی اشتباه گذشته ی تو رو به حسنات مبدل کنه چیه!
چطور فردی رو پیدا کنم که دوست دارم؟اغلب افرادی که ازدواج نکردند یا در روابط خوبی نیستند معمولا میگن من چطور میتونم اون فردی رو پیدا کنم که مثل خودم باشه و چیزایی که دوست دارم توی اون رابطه اتفاق بیوفته؟برای رسیدن به چیز هایی که میخوایم باید نیروی جذابیت درونی مون رو بالا ببریم تا با آدم های بهتری در زندگیمون رو به رو بشیم و هم خودمون از زندگی با اون افراد لذت بیشتری ببریم و هم دیگران از بودن با ما لذت ببرند.این خودش یک لذت بزرگ هست که فرد بدون
میخوام راجع به سه تا سریال کاملا بی ربط بهم حرف بزنم...پس حالشو نداشتین نخونین...تنها هیجانات این روزای من فعلا همین سریالهاست... 
اولی سریال دل...همین دیروز پخش شد...از آقای منوچهر هادی...مثل بقیه کارهای این آقای کارگردان...همه چیز تجملاتی و به قول امروزی ها لاکچری...آرایشهای غلیظ و لباس های آن چنانی...بازیگران معروف و داستان تکراری عشق و خیانت...داستانی که تو سریال عاشقانه ها به بدترین شکل ممکن نشونش داد و اینجا داره با تمی احساسی تر مثلا ادامه اش
هیچوقتِ هیچوقت نمیدونستم که یه روزی میرسه که من بشم لالترین، که نتونم منظورم رو به طرف مقابلم برسونم که توانایی استدلال و اقناع دیگران رو از دست بدم. نتونم دو کلمه درست و درمون با کسی صحبت کنم.
ولی الان من لال لالم، تا بخوام دو کلمه صحبت کنم گریه‌ام میگیره. نمیتونم موضوعی رو که برام بدیهی‌ترین موضوع ممکنه براش توضیح بدم. اصلا حوصله بحث کردن ندارم و نمیتونم حرفم رو در منطقی‌ترین حالت ممکن بفهمونم. 
چرا ما نمیتونیم با هم قشنگ و آروم صحبت کنیم
چطور ندیدمت؟
این یه قدم مثبته؟
که‌متوجه حضورت اونم درست پشت سرم نشدم؟؟؟
چرا؟
الان میگی پشت سرت نشسته بودم...!
کی باورش‌میشه ندیدمت!
....
چرا درست وقتی تصمیم میگیری فراموشش کنی انقددد بهت نزدیک میشه که نتونی نادیده اش بگیری ؟؟؟چرا این شکلیه؟؟؟
من گناه دارم خدا...
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ اول خسته کننده صحبت نکنیم!
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ در مقاله پیشنین یعنی چرا خسته کننده صحبت می‌کنیم؟ به این موضوع پرداختیم که دلیل این موضوع چیست و البته ممکن است که خود ما نیز جزو این دسته از افراد باشیم که خسته کننده صحبت می‌کنیم و برای این که فن بیان خوبی داشته باشیم و جذاب  صحبت کنیم باید نکاتی را رعایت کنیم که در این مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.
ادامه مطلب
امروز دیر بیدار شدم البته در مقایسه با روزای خوبم اما از همون موقع نشستم کار کردن تا الان داشتم زبان میخوندم مها گرامر هارو بهم میگفت و الان یا شاید تا شب یه وقت دیگه دوباره خودم باید بخونم تا جا بیفته تو مخم و ملکه ی ذهنم بشه. من اگه این دوتا زبانو دارم کار میکنم فقط به دو علت یک این که دلم میخواد تا وقتی که سنم رفت بالا بتونم بی واسطه کتابهایی که دوست دارم از نویسنده های مورد علاقمو بخونم. دو این که خب بقول دوستم از یه جایی به بعد برای فلسفه تر
چطور هیجان نامزدی را حفظ کنید؟
زناشویی

سایر خبرهای : زناشویی و همسرداری
: اشتراک گذاری
 
 
وقتی با اجازه خانواده ها با فردی که به او علاقه دارید و برای زندگی اینده انتخاب نموده اید نامزد می شوید تصور می کنید روز ابرها راه یم ریود و انقدر احساس خوب وهیجان انگیزی دارید که دوست دارید همواره آن را حفظ کنید.
ادامه مطلب
گفته بودم یکی از 100تا کاری که میخوایم توو قرنطینه انجام بدیم وب زدن مشترکه. حالا اومدم در جریان یکی دیگه از 100 تا کار بذارمتون!
کچلگی
بعله! ما الان دوتا کچل کچل کلاچه روغن کله پاچه ایم
تجربه ی خوبیه باد میخوره به کلمو خواهرزادم هم بهم میگه دایی کچل هروقت یه چیزی ازم میخواد میگه خاله هروقت میخواد بندازم دنبالش بهم میگه دایی کچلو اینقد ذوق میکنه دست میکشه رو سرم! میگه خاله بیا دست بزنم به مغزت
دوستام بهم میگفتن چجوری تونستی از موهات دل بکنی؟ خب ب
یادمه قبلا وقتی افزایش قیمت نان صورت می پذیرفت لااقل تا چند ماه نان ها با کیفیت تر و بزرگتر می شد و با گذشت زمان آب می رفتند. جالبه جدیدا برعکس شده. هم قیمت نان بالا می رود و هم اندازه و کیفیت نان کاهش می یابد. نمی دانم این همه خوشی هم زمان را چطور با هم داشته باشیم و از سرخوشی نمی ریم.
قیمت بنزین هم که اضافه شد. واقعا این ملت چطور باید این همه هزینه را تحمل کنند؟ چطور این همه هزینه ها را بالا برده اند ولی درآمدها نه تنها زیاد نشده است بلکه کاهش هم
جلسه دو و سه رو هم دادم و بیست گرفتم ازش:| :)) ولی این روا نبود اقا جان!:)) نه به اون بحث فلسفیسر شبی که چقدر حرص خوردم از دست بچه ها. محمدرضا مدام رو یه مسئله گیر کرده بود و قانع نمیشد! بیتا هی میخواست بهش بفهمونه اگه رسالت اشتباه باشه میشه تغییر کرد! و همین کلی اعتراض اورد رو کار! من همه جونمو گذاشتم وسط که بفهمونم نمیشه انقدر قطعی و مطمئن گفت رسالت و حقیقت فلان چیزه! و الهام و عارفه داشتن با من بحث میکردن و قبول نداشتن حرفمو ولی هیچ دلیل منطقی برا ر
آسانسور مسافربر چطور کار می‌کند؟
یک آسانسور حمل مسافر در حدود ۲۳۰۰ کیلوگرم وزن دارد این آسانسور حدود ۱۶۰۰ کیلو را حمل می‌کند. در یک ساختمان بلند، آسانسور ماشین‌آلات مورد نیاز را بالا و پائین می‌برد که وزنش ۱۴۰۰ کیلو یا بیشترمی‌باشد.
ادامه مطلب
زیاد شنیده‌ایم که هر کس از  پنجره ذهن خودش به دنیا نگاه می‌کند. داشتم فکر می‌کردم که خودم چطور دارم به دنیا نگاه می‌کنم. پنجره ذهنم چه شکلی است؟ دنیا را چطور نشانم می‌دهد. دنیا را چطور قضاوت می‌کنم؟ با چه عینکی جهان را می‌بینم؟ به نظرم سوالی است که ارزش فکر کردن دارد.
ادامه مطلب
     احوال پرسی این چند روز خانواده از من و نگرانی شون از اینکه اصلا چطور میرم سر کار و چطور میام ثابت کرد که نگرانی ها و مشکلات فک و فامیل به طور کل [به قول شاخدار] پهنای باند دغدغه های پدر و مادر عزیز رو پر کرده و اصلا کسی این وسط حواسش به ما نیست و اصلا چه جای شکایت؟  زندگی و اعصاب و وقت و همه چیزمون فدای سرور و سالار ما، خاندان مامانم اینا.
گاهی کار اشتباهی می کنی و پشیمان می شوی. شاید راه جبرانی باشد برای جبران این اشتباه. اما گاهی این اشتباه را تکرار می کنید. بارها تکرار می کنی. در این صورت چطور ممکن است راهی برای جبران اشتباه وجود داشته باشد؟
دلم می خواهد به او بگویم من را ببخشید به خاطر تکرار اشتباهم. ناراحت نباشد به خاطر ناراحتی که من برای او پیش آوردم. می دانم اشتباه می کنم. می دانم آخر هر اشتباهم به بد سرانجامی می رسد نمی دانم چرا هی تکرارش می کنم. امیدوارم او انقدر بزرگوار و
فاصله ی شان ...نزدیک ..به اندازه دو‌قدم....که هیچ‌کدامشان دل پیمودنش‌...دل زیر پا گذاشتنش را‌ ندارند...
به هم‌نگاه میکنند ...دزدیده؟؟؟
نه ...!آنقدر به هم‌ خیره میشوند ...تا دلتنگی از چشم هر دو‌ مثل اشک کوچک اما داغی روی گونه هایشان بچکد ...
میدانی...هردو محتاجند به گرمای ..._آغوش که نه_...دست هایشان حتی...میدانی این روزها ...هردو‌پر از خستگی ...پر از دلهره اند و ...و شانه های او ...و سینه ستبر دیگری ..‌.میتواند جان به جسم و روح نیمه جان هم ببخشد ‌‌‌...
زبان ح
به گزارش خبر فوری به نقل از ایسنا، به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، جورج بوش پسر این اظهارات را در نشستی در ابوظبی، پایتخت امارات مطرح کرد که توسط موسسه میلکن که یک اندیشکده اقتصادی مستقر در کالیفرنیا است، برگزار شده بود.وی گفت: ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه یک انسان خودخواه است. او نمی‌تواند فکر کند که چطور دو نفر می‌توانند برنده شوند. او تنها فکر می‌کند که چطور خودش بنده شود و دیگری ببازد.

چطور با شکست عاطفی مدارا کنیم؟
  
هیچ‌چیزی به صورت اتفاقی در زندگی انسان روی نمی‌دهد و همه چیز نظمی الهی دارد‎
 
چطور با شکست عاطفی مدارا کنیم؟مهم‌ترین مسئله برای مقابله با از دست دادن عملکرد عادی روزمره است.
ادامه مطلب
یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 
 
 
تایپ این مطلب رو در حالی شروع میکنم که مطمئن نیستم چطور میخوام انجامش بدم، چطور قراره پیش بره و چطور میخواد تموم بشه!
هوم! خب، روش خیلی جالبی برای تولید محتوا نیست ولی بالاخره باید از یک گوشه ای شروع کرد دیگه!
ماجرا از این قراره که میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که خیلی وقت هست که در پستهای مختلف، پاسخ به کامنتها و یا در بخش گفتگو، وعده ی پرداختن به اون رو داده بودم اما هربار به دلیل بزرگ بودن و گستردگی موضوع، به سمت نوشتنش نمی رفتم. تا الآن!
ا
 
اگر شما هم از اون دسته از افرادید که موقع درس خوندن عذاب میکشید و طعم لذت بردن از درس خوندن رو هنوز نچشیدید این پست از وبسایت انگیزان برای شماست در این پست توضیح میدیم که چطور با کیف و لذت درس بخونید و مطالعه کنید و خستگی و در موندگی برای شما بی معنی باشه پس با ما تا انتهای پست همراه باشید و یادتون نره نظرتون رو هم با ما به اشتراک بزارید
لذت بردن از درس خوندن
تصوری از 40 50 روز حمام نرفتن دارید؟ از چندین ساعت خیس شدن و خیس ماندن زیرِ باران چطور؟ از 30 کیلومتر پیاده روی در ارتفاعات بالای دو هزار متر و در برف چند متری اون هم فقط طی 2 روز چطور؟ از کمین 12 و گاهی 18 و حتی گاهی 24 ساعت آن هم به تنهایی یا نهایتا دو نفره و با دو اسلحه ی کلاش فکستنی، در جایی که پر از گروهک و قاچاقچی مسلح است، تصوری دارید؟ آن وقت اصلا تصوری دارید اگر در این شرایط یک بار قاچاق عبور کند، مقصر اصلی و اولیه و ثانویه همان سربازی است که سر م
شبیه وضعیت یه آدم مرگ مغزی که همه ازت نا امید می شن. با این تفاوت که منتظرن برگه رضایت نامه رو، خودت، با دستای خودت امضا کنی...
بعدش هم میان پشت شیشه می ایستن تا ببینن چطور نفس نفس زنان، دم و دستگاه ها رو از خودت جدا می کنی... که چطور به خودت خاتمه می دی...
 
+اهل مناسبت ها نیستم اما آرزوی "شادیِ عمیق" دارم برای اونایی که اینجا رو می خونن و برای اونایی که اینجا رو نمی خونن.
سلام
یه دختری قبلا بهم علاقه داشت و علاقه ش رو هم با گفتن دوستت دارم ابراز می کرد. خواستگاریش رفتم اما نظرشون نسبت به من عوض شد و بهم جواب منفی داد.
اما ظاهرا وقتی در اینستاگرام استوری میذارم، میاد و اون ها رو نگاه میکنه، این رفتارش چه معنایی داره؟، خواهشا کسانی که از این رفتار سر در میارن توضیح بدن، خصوصا دخترها.
مرتبط :
بیشتر از 2 ماهه که از خواستگارم خبری نشده، ممکنه برگرده ؟
پسری که از خودم دورش کردم، حالا مشکلاتش حل شده، میترسم تحویلم نگی
جفت گوشام از شدت اهنگ های راکی که امروز با هندزفری گوش دادم درد میکنه. پشیمونم البته ولی خداروشکر اهنگهاش کلی انرژی ازم خالی کرد.امروز تقریبا میشه گفت درس نخوندم .ناراحت نیستم ومیدونم فرداجبرانش میکنم .من یه امروز رو احتیاج داشتم درس نخونم  و انرژی تخلیه کنم.
الانم درحالی که بدنم از بالاپایین پریدن های امروزم درد میکنه روی تختم ولو شدم تا یه ذره سریال پزشکی مورد علاقمو ببینم. 
راستش من اولین بار "کرونا " روتوی این سریال (دکتر کیم فصل1) شنیده ب
چطور دوست داشتنمان را به شوهرمان نشان دهیم
پس از سال‌ها، یکی از دوستان قدیمی‌ام را دیدم. محل کار همسرش به شهر ما منتقل شده بود و خانواده کوچک‌شان تصمیم گرفته بودند در شهر جدید، شرایط متفاوتی را تجربه کنند. نکته جالب برای من رابطه بین این زوج پس از سال‌ها زندگی مشترک بود. خانم و آقا بسیار محترمانه و عاشقانه با همدیگر رفتار می‌کردند. مشخص بود رابطه دوطرفه محکمی برقرار است که بعد از 10 سال زندگی مشترک، این میزان خوشبختی به چشم می‌آید. مطمئنا
محبت ها و ارادت ها و تحویل گرفتنهایی که به خاطر امنیت شغلی و منافع شخصی هست حالم رو بهم میزنه...
چطور بعضی دخترها و پسرهایی که به خاطر زیبایی شون یا موقعیت اجتماعی شون یا موقعیت اقتصادیشون یا هر چیزی که باید توی این دنیا گذاشت و رفت بهشون محبت میکنن، اون محبت و توجه رو جدی میگیرن...
چطور بالا نمیارن؟!!!
حالم از بعضی از توجه ها بهم میخوره...
 
هنوز هم برام قابل هضم نیس ولی از  96.11.1 تا الان چیزی حدود یه سال و نیم باید میگذشت تا بفهمم چقد تغییر کردم و مطمئنم اگه تایم کمتری میگذشت محال بود بتونم قبول کنم این واقعیتو.
نمیخام و نمیتونم راجع به خوب یا بد این تغییرات یکی دوساله حرف بزنم ولی کاملا مشهوده برام که از اون محمدحسین دوسال قبل فقط یه سایه خیلی کمرنگی مونده. واقعا آدم چطور میتونه سخت معتقد باشه به پایبندی به اصول ثابتش و تو یه سال نصفشونو زیرپا بزاره؟
چطور؟؟
آیا سرنوشت انسان از پیش نوشته شده؟ یا اینکه انسان همیشه میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ژنتیک ما چقدر در موفقیت و شکست و سلامتی و بیماری ما دخیله؟!

یافته های جدید اپی ژنتیک نشون دادن که ما میتونیم حتی ژنهامون رو دستکاری کنیم!
چطور؟
این داستان اسرار آمیز رو اینجا بخونین...
یک  از مهم ترین لازمه تحقق رویاها و پیوستن به آرزوهایمان این است  که پول در جیبمان داشته باشیم و برای داشتن ثروت بی‌حدوحصر، باید بدانیم که چگونه می‌توانیم راه های مهربان بودن با پول را دریابیم و چطور درآمدمان را خرج کنیم و همچنین مهارت‌های لازم برای انجام شغل را داشته باشیم.
 
در این مقاله نکاتی را مطرح می‌کنیم که نشان می‌دهد چطور با پول مهربان باشیم.لازمه تعبیر رویاها و به حقیقت پیوستن آرزوها این است که پول در جیبمان داشته باشیم و برای
 
- ببخشید ...
- بیا اینجا عزیزم.
- خب چطور بود؟
- خیلی خوب. اول رفتیم اسکله، بعد ...
- چطور بود؟
- خیلی خوب.
- رفتیم اسکله، بعد الد سیتی.
- تو از الد سیتی خوشت نمیاد؟ مگه نه؟
  با دوستات خوش گذشت؟
 خوش گذشت با دوستات؟
 پسر خوبی بودی؟
 پسر خوبی بودی.
 پسر خوب مامانی بودی.
 
دارم فکر میکنم بزرگترین هنر یک زن چی میتونه باشه و بنظرم جوابش :عاشق بودن!
یک زن باید بلد باشه اونقدر عاشق باشه که بتونه طرفش عاشق خودش کنه عاشق باشه و این عشق توی زندگی و وجودش بچه هاش پرورش بده...
این یک هنر بزرگه... هنری که من ندارم و هیچ بویی ازش نبردم!
به خودم که نگاه میکنم میبینم شبیه یک زن ۴۰ و خرده ای ساله ام که مفهوم زندگی براش شده پخت و پز ،نطافت خونه، رسیدگی به امور بچه ها و... و چیزی از عشق و محبت نمیددونه...هیجی از جذابیت نمیدونه...
شاید بش
چطور یه شغل با درآمد مناسب یاد بگیرم ؟  این سوالیه که حداقل یک بار از خودتون پرسیدید.
من خودم یه حرکت زدم و جالب بود.
چند وقت پیش به سئو علاقه مند شدم و بعد کلی خرج الکی و ... متوجه شدم یه آموزش با قیمت مناسب هست .
لینک آموزش رو واستون گذاشتم . واقعا کلی چیز ازش یاد گرفتم به شما هم پیشنهاد میدم برید ببینید .
 
https://www.sourcebaran.com/پکیج-صفر-تا-صد-آموزش-سئو-و-بهینه-سازی-بص.html
1.من همیشه از هوای ابری و بارونی لذت میبرم اما امروز نه !!!
2.چند وقتی میشه با فعال کردن دیدئو دیگه راحتم و نیازی به فیلتر شکن برای باز کردن یوتیوب نیست .
3.من چجوری به این بشر بفهمونم وقتی یبار میگم دوست ندارم راجبم پیش بقیه حرف بزنی چرا بازم هر جا میرسی راجبم حرف میزنی ...
4.یه چند تا اهنگ خوش ریتم و قشنگ معرفی کنید (لایت و آروم باشه ترجیحا )مرسی :)
5.جهان با من برقص رو کسی دیده ؟قشنگه؟
 
پ ن : یوتیوبری رو میشناسید که ولاگ های علمی بذاره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید ها و نبایدهای دستورات زندگی در برنامه ای به نام دین برای ما فرستاده شدهحجاب مقوله ای هست که باید های زیادی به همراه داره
اما متاسفانه سلیقه ای با این امرمهم برخورد شده
متوجه نمیشم وقتی خوردن مشروب و زنا و ... حرام هست، چطور میشه که کشف حجاب و بی حجابی آزادی بحساب بیاد! 
فرق حیا در مسعله حجاب و حیا در بقیه مساعل چی هست؟
چطور میشه که لواط و زنا و انواع فسق و فجور در نظر عام، زشت و کریه جلوه کنه؛ اما بی حجابی یک امر پیش پا افتاده باشه! 
واقعا مه
(قصر ذهن من-1)
 
 
تایپ این مطلب رو در حالی شروع میکنم که مطمئن نیستم چطور میخوام انجامش بدم، چطور قراره پیش بره و چطور میخواد تموم بشه!
هوم! خب، روش خیلی جالبی برای تولید محتوا نیست ولی بالاخره باید از یک گوشه ای شروع کرد دیگه!
ماجرا از این قراره که میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که خیلی وقت هست که در پستهای مختلف، پاسخ به کامنتها و یا در بخش گفتگو، وعده ی پرداختن به اون رو داده بودم اما هربار به دلیل بزرگ بودن و گستردگی موضوع، به سمت نوشتنش نمی
نمیدانم چطور اینکار را میکنید. چطور احساستان را می شناسید؟ چطور می فهمید چه کاری درست است و چه کاری نه؟ چطور بزرگ شده اید؟ چرا من نمی شوم؟
من همیشه ادم دیوانه ای بودم. البته اول ادم نبودم، بعد از ادم شدنم هم دیوانه بودم. همیشه عجیب به دنبال عشق بودم. دلم فقط یک عشق میخواست. حاضر بودم.. هستم... همه کار کنم که یک عشق داشته باشم که مال خودم باشد و مال خودش باشم. فقط همین. اما همیشه شکست میخوردم.
فکر میکردم عشقم را پیدا کرده ام. یک سالی می گذرد. بعد از تم



آقایان چطور همسر انتخاب می کنند




 
 
محققان اعتقاد دارند که مردها به خاطر
دلایل بیولوژیکی طالب زیبایی هستند. درست است که هنوز کمی در ابراز
احساساتشان سرسخت هستند اما به دنبال کسی هستند که بتوانند آزادانه با او
مسائل احساسی و روحی-روانی خود را در میان بگذارند.
 
 
ادامه مطلب
احساس میکنم ما آدمها همیشه به نوشتن کارهای روزانه و ماهانه و سالانه مان نیازمندیم ... به این نیازمندیم که بیاییم کارهای روز بعدمان را حداقل روی یک کاغذ باطله بنویسیم تا بدانیم فردا را قرار است چطور بگذرانیم .
 
 
 بدون برنامه روز را شروع کردن ، مانند آن است که به یک شهر سفر کنیم و ندانیم قرار است کجا ها را ببینیم و در چه مکانی اقامت داشته باشیم ! و بیخیال عالم و آدم ، دست هایمان را پشتمان قفل کنیم ، بیخیال تر راه برویم و بگوییم :
 حالا می رویم ببی
بسم الله الرحمن الرحیم 
 
روزهای هفته رو‌گم کردم،خیلی هم نیازی بهشون نیست، من با تاریخ ها کار میکنم، شیفتها بر اساس تاریخه،روزهای تعطیلم روزهایی که سر کار نمیرم،هرچند برای بقیه مردم وسط یه هفته ی غیرتعطیل و اداری باشه..
علی ایحال،روزهای هفته رو گم کردم..
از اینور هم بعضی چیزها رو هم فراموش کردم،کانه انگار از اول توی وجودم نداشتمشون، نمیدونم چرا اینطور شده،الان چند روزیه درک بعضی چیزا برام سخت شده،میگم چطور میشه آخه؟چطور ممکنه آخه؟!چطور ه
1
برای اولین بار بود میتینگ های این جوری شرکت می کردم و خب احتمالن آخرین هم باشه. در وهله اول چنین میتینگ ای به عنوان اولین تجربه انتخاب خوبی نبود چرا که شلوغ بود و من فقط یک نفر رو می شناختم. شلوغی باعث دسته دسته شدن افراد حاضر شده بود. علاوه بر این احساس عدم تعلق به چنین جمع هایی و دغده مشترک نداشتن خیلی اذیتم کرد.
2
نشانه ها بسیار مهم هستند. اینکه فلان چیز همیشه با فلان چیز اتفاق می افتد، سبب می شود هنگام دیدن یا انجام دادن الف، سریعن و بدون فک
امروز نمی خوام خیلی بنویسم
تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:
چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره 
که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟
چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه
یکسان عمل کرد؟
چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟
در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست
و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟
شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!
 
 
بدون شک چنانچه شما دارنده توان ومهارتی باشید , دوست دارید به سایر افراد انتقال دهید یا به سایرافراد اطلاع دهید که چه مهارت ها یا این که دانشی بدست آورده اید . از این رو می‌توانید با نوشتن یک مقاله کلیه این مورد ها را به وقوع پیوستن اعطا کرد . پس با یک مقاله معنی و علم نو ی را به گوش مخاطبتان میرسانید .از جمله مسائلی که میتوانید با استعمال از یک مقاله ارائه دهید , مطالعه و یادداست برداری و چگونگی رابطه با مخاطب , چگونگی عامل در باب یک مسئله و رشد ا
بی تو دیوانه‌ای هستم که حتی نوشتن هم آرامش نمی‌کند. من این درد را کجا ببرم. مهری که بر جانم پیچیده‌ای و تا مغز استخوان ریشه داده‌است را چطور حالا بدون باغبانیت تحمل کنم؟ خوب است اشک میوه‌ دهم؟ نه، سبک نخواهم شد. این بار آنقدر سنگین است که بشکنم. شکستن از دل، در روح، در تمام آن لحظه‌های ناب تنهایی، مثل لیوان لب‌نازکی که با یک اشاره نفهمی چطور خرد شد. من این درد را همانجا رها کردم و رفتم سراغ زندگی خودم. به خیالم که تو خوبی، و من امیدوارترینم.
بینی چند در صد در زیبایی کل چهره سهم دارد؟
خیلی از افراد جامعه به خصوص در ایران این باور را دارند که با عمل بینی می توانند به زیبایی قابل توجهی در چهره خود دست یابند. فکر می کنید بینی چند در صد در زیبایی کل چهره سهم دارد؟ زیبایی چشمان شما چطور؟ زیبایی لبخند چطور ؟ آیا با اصلاح فرم بینی خود بسیار زیباتر خواهید شد؟
ادامه مطلب
همش باخودم میگم چقدر یک ادم میتونه کوته فکرباشه چقدر
احمق و روان پریش باشه.افکار قدیمی داشته باشه با تفکرات فوق
مسخره و حال بهم بزن...
اذیت میشم وقتی میبینم که تو قرن۲۰۱۹ هنوز میگن مرد هرکاری کنه مرده
ولی اگه یک زن یک کار اشتباهی کنه خرابه..واقعا هنگ میکنم وقتی یککک
زن همچین حرفیو میزنه و ازبابتش نمیترسه که امکانش هست گردونه 
روزگار روزی به سمت خودش،خواهرش،دخترش ووو... بچرخه
واقعا اینطور ادم ها اونروز عکس العملشون چیه ؟
دوست دارم قیافه این،م
1
برای اولین بار بود میتینگ های این جوری شرکت می کردم و خب احتمالن آخرین هم باشه. در وهله اول چنین میتینگ ای به عنوان اولین تجربه انتخاب خوبی نبود چرا که شلوغ بود و من فقط یک نفر رو می شناختم. شلوغی باعث دسته دسته شدن افراد حاضر شده بود. علاوه بر این احساس عدم تعلق به چنین جمع هایی و دغده مشترک نداشتن خیلی اذیتم کرد.
2
نشانه ها بسیار مهم هستند. اینکه فلان چیز همیشه با فلان چیز اتفاق می افتد، سبب می شود هنگام دیدن یا انجام دادن الف، سریعن و بدون فک
خدای عزیزم سلامامروز از یکی از اقوام نزدیکمون خبری شنیدم که اولش باورم نمی شد.هنوز هم باورم نمی شه.دلم نمی خواد این خبر حقیقت داشته باشه.کاش می تونستم به "م" کمک کنم.کاش می تونستم به "الف" بفهمونم که کارش اشتباهه.گاهی اوقات فکر می کنم در مورد بعضی آدم ها اشتباه فکر می کنم.یه جورایی سردرگم کننده است.همون طور که قبلا به این نتیجه رسیده بودم باز هم به این نتیجه رسیدم که انسان موجود پیچیده و عجیبیه.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که اگه امسال پزشکی ق
این همه آدم فقیر چطور ازدواج میکنند؟، الان توی خانواده برتر اکثرا میگن آدم باید درآمد چهار پنج میلیونی در ماه داشته باشه، یا کار آزاد با سرمایه میلیاردی داشته باشه تا دختر و خانواده اش رضایت بدند تا بتونه ازدواج کنه، اما الان تو اکثر شهرستان ها میبینیم بعضی از مردها کلا با 20 میلیون سرمایه و کار کارگری روزمزدی که هر روز هم نیست میرند خواستگاری و خانواده دختر هم قبول شان میکنند. 
تازه خانه هم یا اجاره ای هست یا هم یک طبقه بالای خانواده شوهر. پ
احساس میکنم ما آدمها همیشه به نوشتن کارهای روزانه و ماهانه و سالانه مان نیازمندیم ... به این نیازمندیم که بیاییم کارهای روز بعدمان را حداقل روی یک کاغذ باطله بنویسیم تا بدانیم فردا را قرار است چطور بگذرانیم .

بدون برنامه روز را شروع کردن ، مانند آن است که به یک شهر سفر کنیم و ندانیم قرار است کجا ها را ببینیم و در چه مکانی اقامت داشته باشیم ! و بیخیال عالم و آدم ، دست هایمان را پشتمان قفل کنیم ، بیخیال تر راه برویم و بگوییم :
 حالا می رویم ببینیم
1.من همیشه از هوای ابری و بارونی لذت میبرم اما امروز نه !!!
2.چند وقتی میشه با فعال کردن دیدئو دیگه راحتم و نیازی به فیلتر شکن برای باز کردن یوتیوب نیست .
3.من چجوری به این بشر بفهمونم وقتی یبار میگم دوست ندارم راجبم پیش بقیه حرف بزنی چرا بازم هر جا میرسی راجبم حرف میزنی ...
4.یه چند تا اهنگ خوش ریتم و قشنگ معرفی کنید (لایت و آروم باشه ترجیحا )مرسی :)
5.جهان با من برقص رو کسی دیده ؟قشنگه؟
 
پ ن : یوتیوبری رو میشناسید که ولاگ های علمی بذاره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و من با دیدن بعضی آدما به این نکته پی بردم که چطور میشه همه جای دنیا رو دید اما دنیا دیده نشد ...و چطور میشه هیچ جا جز شهر خودتو ندیده باشی اما از دنیایی سر دربیاری...و این فقط به نگاه برمیگرده...نگاهی  که میتونه حقیقت رو تو هر چیزی‌‌‌..حتی چیزای کوچیک ببینه با نگاهی که همه چیزو فقط با چشمای ژله ای که بعد یک متر فاصله با هرچیزی عینک لازم میشه ...زمین تا آسمونه فرقش!!!
امشب برف میباره و دلم هوای ستاره دیدن کرده...کشف صور فلکی و اجرام غیر ستاره ای...
که ا
به خواهرم میگم یه چیز خوش‌حال کننده بگو میگه فردا عروسیه. چند ساعت پیش داداشم زنگ زد گفت بهار کجایین؟ گفتم کیلومتر ۳۲۷ رشت. گفت نه اسکل یکم دقیق تر! گفتم خب کیلومتر ۳۵ آمل. رسیدیم بالاخره. دوست دارم این مهمونیارو. نه غذاشو نه تجملات و نه دستپخت و نه هر چیز دیگه‌ای. از جون و دل بودنشو دوست دارم. یه وقت هست یکی ده مدل غذا میذاره جلوت ولی توانش ۳۰ مدل بوده، یه وقتم هست یکی فقط نون پنیر آورده ها، ولی میچسبه به جون آدم. قضیه‌ی این مهمونی‌ها هم همینه.
 
کیا رفتند کربلا و نجف تو زمان های غیر از اربعین و عاشورا و تاسوعا 
تو روز عادی که هیچ مناسبتی نداره !
کیا رفتند ؟!
بعد اگر رفتین حرم امام علی (علیه السلام) رو چطور دیدین ؟
حرم امام حسین ( علیه السلام ) رو چطور دیدین ؟!
اگر میشه توصیف کنین رفتن تون رو که چطور بوده ؟ 
ممنونم 
با سلام
دختری هستم که با راهنمایی های این سایت متوجه شدم نباید جلوی نامحرم بخندم و باید جدی باشم چون ممکن است فکر بدی در موردم بکنند، حالا سوال دیگری در این زمینه برایم پیش آمده؛
در برابر نامحرمی که تفاوت سنی بالایی با ما دارد، چه کوچکترها چه بزرگترها و همچنین در برابر نامحرم هایی که متاهل هستند مثل صاحب کار یا اعضای فامیل هم باید خیلی جدی بود یا می توان خنده معمولی در برابر حرف ها و کارهای بامزه داشت؟
مرتبط :
فرهنگ غلط محرم تلقی کردن پسرخال
چطور صدایمان را در صحبت جذاب‌ کنیم؟
صدای هر فرد منحصر به خود او است. لهجه از موقعیت جغرافیایی خبر می‌دهد. نشانه‌هایی از حالات روحی در آهنگ صدا و جان کلام‌ نهفته و مانند ظاهر، گویای شخصیت فرد است، مثلا عزت‌نفس پایین با ایجاد تردید در صدا، خود را نشان می‌دهد.
فرد خجالتی صدای آرامی دارد، حال آنکه تسلط بر آهنگ صدا و شفافیت کلام از نشانه‌های افراد با اعتماد‌به‌نفس است. در این مقاله یاد می‌گیریم که چطور از صدای‌مان برای جذاب‌تر صحبت کردن ا
تصور کنید رفتید تو بانک هنگام نشستن شلوارتون پاره بشه :دی
تو دانشگاه باشی یه قدم بلند برداری شلوارت پاره بشه :دی
تصور کن تو دانشگاه رفتی پشت تابلو یهو ماژیک یا خودکارت بیفته خم بشی برداری شلورات پاره بشه :دی
تصور کن وسط خیابون خم بشی چیزی برداری شلوارت پاره بشه :دی
نخند فاجعست خو پای آبرو وحیثت وسطه .
راستی توی اینجور موقعیتا چیکار میشه کرد؟ چطور باس جمع و جورش کرد؟ اصلا میشه ؟ چطور باس راه بریم :دی
خخخخ نظرتونو بگید :دی
من بیزارم از 29 دی، از سال 93، از کسی که خبر داد آخرِ هفته نامزدیته، از اتاقی که این خبرو داخلش شنیدم، از راهروهای بیمارستانی که شاهد حالِ خرابم بودن، از همه ی چیزی که برسه به اون روز بیزارم.
من بیزارم از خطهای درهم کف دستت که داخلش یه M افتاده! بیزارم از عشقی که سهم من ازش شد چهار سال غصه و حالِ بد:/ بیزارم از تظاهر، بیزارم از خنده های الکی، از گریه های شبانه، از آهنگِ بمون یگانه، از هرچی منو به تو میرسونه بیزارم.
دیگه هرچی امیدِ واهی و انتظار کشید
آیا شما یادگرفتید که چطور باید یادبگیرید؟ شاید نه… شاید هم در مدرسه فقط به شما گفتند حفظ کنید ! همین و بس؟ در واقع حفظ کردن هم نوعی یادگرفتن است، اما شاید جالب باشد اگر بدانید بدترین استراتژی یادگیری است.
پس چاره ی کار چیست؟ اگر شما بخواهید هرچیزی یادبگیرید، قبل از یادگیری نیاز به دو دانش اولیه دارید :
ادامه مطلب
ازم می‌پرسه: برای چی ازش متنفری؟
جواب میدم: چون خیلی لوسه.چون زیادی چاقه!
می‌گه: همین؟ [ با حالت تمسخر امیزی ] 
عصبی میشم: چطور یه پسر میتونه خط چشم تتو کنه؟ اون عوضی خط چشم دارهه!! 
تعجب کرده: اون چشمای واقعیه خودشه!!
جواب می‌دم: به من ربطی نداره،نباید چشماش انقدر خوشگل باشند. ازش متنفرم!
روشو ازم بر‌میگدونه:تو فقط یه حسودی!
تایید میکنم: اره.منم خط چشم طبیعی میخوام.
 
پ.ن: راست‌ش فقط حس خوبی بهش ندارم،هرجور که نگاه میکنم‌می‌بینم این اشتباهه.
و
امروز یا بهتره بگم دیروز خیلی خوب بود
هم نظامم اومد
هم یلدا ب دنیا اومد
هم مشاوره خوب پیش رفت
و هم برای اولین بار سعی کردم ب باباهم اعتماد ب نفس بدم
سعی کردم به اون و خودم بفهمونم ک چقدر نظرش برام مهمه
ک جایگاه تضعیف شدش رو بهش برگردونم
ک بهش بگم من اونجوری ک فکر میکنی دربارت فکر نمیکنم
نمیدونم چی بود اما ی برقی تو چشماش دیدم امشب
و حس کردم چقدرررر تنهاس
نبودن مامان این چند شب اجازه داد بتونیم باهم حرف بزنیم 
چند بار درجواب حرفم سکوت کرد و چیزی
نمایشگاه کار، رویدادی است که در آن سازمانها با موقعیتهای شغلی خود حاضر شده و فرصت می یابند تا با تعداد زیادی از کارجویان ملاقات کرده و در یک فضای رقابتی نسبت به جذب نفرات مورد نظر اقدام نمایند. 
 
 
ویژگی ها :
استخدام در معتبرترین سازمانهای ایرانامکان ملاقات حضوری و گفتگو با مدیران جذب و استخدامآشنایی با فرهنگ سازمانی شرکتهای معتبرشرکت در کارگاههای آموزشی کاربردی بصورت رایگان
 
ادامه مطلب
ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
....
راستش را بخواهی عزیز دلم ...گاهی بدجور از دست عکس هایت کفری میشوم ...انقدر که دوست دارم بکوبمشان به دیوار و به لبخند وامانده ات که هیچ وقت از جایش تکان نمیخورد بدو بیراه نثار کنم ..‌.چطور میتوانی به من زل بزنی و بخندی و پلک هم نزنی ...چطور میتوانی گونه های خیسم را با خنده های آدمکشت به مسخره بگیری ؟؟؟واقعا چطور؟؟؟توی یکی از منفور ترین هایشان با آن کلاه لبه دار و دست هایی که همیشه به سینه میزنی به وسعت تاریخ لبخند ز
۱. برنامه ریزی برای سال جدید
۲. یه دعوت به چالش داشتم:دی
۳. سوپ رشته خوشمزه 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*هشت تا لبخند ۹۸ ایه من*
- مامان شدن دوس جونم خیلی خوشحالم کرد و دل تو دلم نیس که نی نی شو ببینم ♥ + مامان شدن جاری کوچیکه با اون نی نی مماخ گندش + مامان شدن دختر خاله جان .. با اینکه هنو نی نی شو ندیدم از نزدیک ولی عاشق لپای تپلشم + مامان شدن ارکیده مهربون با اون نی نی شو خط ریشش:دی ♥
- پسر شیرازی نیروانای مهربون و عز
اسپند دود کنین که قراره امروز طراح وب بشین! تو این قسمت از وبلاگ زدایان امروز قراره ببینیم مرورگر ها چطور وبسایتمون رو نمایش میدن و اصلا HTML CSS که میگن چی هستش؟! پس با ما همراه باشین :)
تا حالا با خودتون فکر کردین که :
مرورگر هایی مثل فایرفاکس و گوگل کروم چطور کار میکنن؟
ادامه مطلب
خب امشب دلم هوای دیدن عکسامو باز انتخاب کردن از توشو کرد. باید برم چاپشون کنم قطعا یعنی چاپشون میکنم منتها رشت نمیدونم نزدیک ما عکاسی کجا داره. فکر کنم حوالی فلکه گاز یه چیزی دیدم. شایدم تهران که رفتم چاپ کنم. نمیدونم. ولی چاپ میکنم. دلم برای دیدن عکسام رو کاغذ تنگ شده. واسه لمس کردنش. 
خیلی خوابم میاد اما به خاطر مها بیدار موندم فعلا مقاله رو میخونم تا بیهوش بشم کاش صبح بتونم صبح زود بیدار بشم. چون قراره دیر بخوابم. 
یه برنامه هم باید برای مطال
بعضی‌وقت‌ها واقعا حس میکنم که یک مشت خاکم که از خاکم عشق می‌چکد. شما نمیدانید ... من بعضی‌وقت‌ها ـ واقعا ـ حسش میکنم ... مثل آب نیست ...غلیظ تر است انگار ... اما همان قدر شفاف و روشن.بعضی وقتا که توی خیابان راه میروم میبینم چطور از پاهایم روی زمین میریزد ... وقتی در گوش‌ت زمزمه‌ میکنم میبینم که چطور روی گردنت جاری می‌شود ... بعضی وقت‌ها که دستانم را دور سینه‌اش حلقه می‌کنم میبینم چطور از آستین‌هایم می‌چکد و آغشته‌ میکند... لَوْلا أَنْ تُفَنِّ
آرامش دل تویی ... وقتی که گم می شویم لای خروار خروار روزمرگی و فکر و کارو بار
که عروسی چطور باشد،
جهیزیه چطور باشد،کنکور ارشد را کی شروع کنم، 
سالاد اِل و خورشت بِل  چطور درست می شود،
فلانی چرا آنطور گفت
خودمان را به درو دیوار بکوبیم که در چشم دیگران بهترین باشیم، 
نجیب ترین باشیم
زیبا ترین باشیم 
کدبانو ترین باشیم 
و بین ده ها دغدغه ی ریز و درشت دیگر 
 باید یک لحظه ایستاد و
به تو فکر کرد 
که این روز ها،
لای این همه دغدغه،
چقدر دغدغه ات توی د
سلام
قبلا" ، 2 تا پست درباره بحث زبان انگلیسی نوشتم و چیزهایی که می دونستم رو گفتم اما مهمترین چیز در یادگیری زبان انگلیسی تمرین و تلاش و انگیزه و صد البته یک پارتنر خوب برای زبان هست و تو خونه چون کسی رو نداریم باید با در و دیوار حرف بزنیم که البته اگه به یک سطح مشخص برسیم میتونیم از طریق اسکایپ با بقیه صحبت کنیم.
 
چطور انگلیسی یاد بگیریم ؟ ( پارت 1 )
چطور انگلیسی یاد بگیریم؟ ( پارت 2 )
 
در 2 پست قبلی ، گفتنی ها رو گفتم و بحث پارتنر رو بعدا تو یک پست
موندن بین  دو راهی منو میترسونه همیشه..
یه جورایی تطبیق با هرکدوم سخته برام..
و هرکدوم ب اندازه خودشون ریسک پذیر..
ته دلم امید دارم به خودم.. اما یه وقتایی پام ناخودآگاه ممکن فرم تلو تلو شده ها رو بی محابا طی کنه..
این طور بگم ک..
نه هراس..
نه امید..
بلکه ادغام هراس و امید
میشه خلاصه ی  کل حال الانم..
ولی دوست دارم ریسک راه اولی ک خودم خواستمو بپذیرم و برم تو دلش..
مثل جسارت زدن تو دل دریا که میترسیدم..  گریز ناشی از اون احتیاط بود و درست؛ اما تا یه جای
سلامم دوستان عزیزم
من سال قبل حالا نمیدونم از سر تنهایی یا اعتماد یا هر چیزی، با یه خانوم از نزدیکان درد دل کردم. چون تازه یه رابطه اشتباه با یه آقا رو تموم کرده بودم و به شدت نیاز داشتم با یکی حرف بزنم. و از رابطه ام باهاش صحبت کردم و درد دل کردم.
ابراز پشیمانی کردم، و کلی گریه کردم پیش ایشون. ظاهرا فقط میخواستم که آروم  بشم. الان حدودا یکساله از اون قضیه میگذره من اون رابطه رو فراموش کردم. اما این خانوم هر از گاهی با من تماس میگیرن و میپرسن چیکا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها